هیچ حَرَجی نبود که شهید قاسم سلیمانی عزیز هم مثل بعضی از هم کسوت ها و مثل بعضی از همقطارانش بعد از 40 سال سابقۀ خدمت صادقانه، به درجۀ بازنشستگی مفتخر شود و سال های باقیمانده را به راحت و فراغت و سیاحت بگذراند.
شهید سلیمانی هم مثل بعضی ها می توانست راه عافیت طلبی را بپوید و مثل چند فرماندۀ سابق، رزم جامه را ببوسد و با خاکریز و جبهه و جنگ خداحافظی کند! و می توانست به بهانۀ فعالیت های فرهنگی سر از دنیای ت برآورد و مواضع انقلابی اش را در بازار رقابت و رفاقتِ ی جا بگذارد! اما او، فقط خدمت در سنگر گمنامی و جانفشانی در کسوت سربازی را انتخاب کرد.
به نظر من کسی که صلابت و شهامت این را داشت که خون آشام ترین آدم کش های تاریخ را به زانو درآورد و سوریه و عراق سقوط کرده را از چنگ آن ها آزاد کند، قطعاً توان این را هم داشت که در میدان ت و سازندگی کشور خوش بدرخشد. اما دیدیم که سخت ترین راه را برگزید و سرباز بودن را حتی بر سردار بودن هم ترجیح داد.
گوارایش باد بهشت و ارزانی اش باد رفاقت با انبیاء و صدّیقین و شهداء و صالحین.
وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَٰئِکَ رَفِیقًا. سوره نساء آیه 69
پ.ن: امروز، یک عکس از سردار شهید قاسم سلیمانی دیدم که مربوط به یک مراسم افطاری در چهارسال پیش بود. همین بهانه ای شد برای نوشتن این پست.
درباره این سایت