آقا هادی میره جورابای خواهر کوچولوشو از داخل ساک بیاره تا بپوشن برن خانۀ مامان جونش. اما یه لنگه جورابو پیدا نمیکنه. به مامانش میگه یه لنگه ش نیس؟
مامانش میگه هستش، داخل ساکه.
آقاهادی میگه پیداش نمیکنم مامان!
مامانش میگه اگه خوب بگردی پیداش می کنی.
من پیشش بودم. دست بردم داخل ساک، جورابو برداشتم دادم دستش. بعد با یک شکلک پیروزمندانه بهش گفتم: خوشگلِ باهوش! خدا این چشای قشنگو برا چی داده؟
بر میگرده چشاشو درشت تر میکنه و با ملاحت عارفانه ای در گوشم میگه: چشا رو داده برای اینکه بعضی وقتا نبینیم!!
و من هنوز دارم دست و پا می زنم تو ادبیات آموزنده ش.
خداییش 6 ساله های این زمونه عجب اعجوبه هایی هستن! ماها لیاقتمون همین کرونا ویروسه فقط.
درباره این سایت